«سخنرانی اول»
حمد و ثنا را آنگونه که شایسته خداوند است به جا آورد و بر پیامبرش درود فرستاد و گفت:
تحقق یک آرزوی قدیمی:
خداوند متعال را به خاطر این دیدار ارزشمند و مبارک سپاسگزارم. من این نشست را محقق شدن یک آرزوی قدیمی میدانم. بلکه «هَـٰذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا» (یوسف: ۱۰۰)
این تعبیر خواب پیشین (روزگار کودکی) من است! پروردگارم آن را به واقعیّت مبدّل کرد. ما امروز به خاطر تفکر و تأمل در روشها و راهکارها و ادبیات دعوت جمع شدهایم و در حقیقت ارزش این دانشگاه (دارالعلوم – ندوة العلماء) که در حدود نود سال پیش تأسیس شد همانا برای موضوع دعوت و تعلیم روشهای قرآنی است.
روش دعوت به سوی خدا در قرآن چگونه است؟ یا قرآن برای دعوت به سوی خدا چه توصیهای دارد؟ و روش پیامبران علیهم الصلاة والسلام در دعوت چگونه است؟ و قرآن چه آدابی را دوست دارد که دعوتگر خود را با آن بیاراید. آیا احکام و راهنماییهای معین و محدودی در قرآن وجود دارد که داعی و طالب علم آنها را در مدرسهی دعوت اخذ و بررسی نمایند؟
این موضوع دارای اهمیت زیادی است چون دربارهی قرآن و دعوت است. حال چه رسد به اینکه این دو موضوع [قرآن و دعوت] در موضوعی واحد به عنوان روشنگر و محرک در آیند.
قرآن قبل از اینکه کتاب احکام و شریعت باشد کتاب هدایت و دعوت است
با تمام قدر و ارزشی و تقدیری که احکام شریعت دارد و با توجه به اینکه نمیتوان از احکام و شریعت بینیاز بود. اما قرآن کتاب هدایت و دعوت است قبل از اینکه کتاب احکام و شریعت باشد. و موضوع اول و غالب قرآنکه دیگر موضوعها، برگرد آن میچرخند همان هدایت و دعوت است. من درخلال بررسی محدود و قاصرم معتقدم که قرآن کتاب هدایت و دعوت میباشد تا کتاب احکام و شریعت، چون هدایت اساس و مبنای ایمان است، دعوت مبنای نقل این ایمان است. بنابراین هیچ شکی وجود ندارد که قرآن کتاب هدایت و دعوت است قبل از اینکه کتاب امری دیگر باشد.
دعوت در چارچوب قوانین از قبل مشخص شده، زندانی نمیشود
قرآن کریم چه احکامی را در موضوع وحدت شرح میدهد؟ و بر چه آدابی تأکید مینماید و به سوی آن دعوت مینماید؟ آیا قوانین مرسوم، و احکام ضبط شدهای برای دعوت وجود دارد؟ من معتقدم که امکان ندارد دعوت به قوانین مرسوم و احکام ضبط شده محدود شود. چون کار دعوت به محیط و شرایط و فرهنگها و فضا و روابط و ارتباطات بستگی دارد. پس اگر دعوت بر واقعیت متکی باشد و واقعیت هم بر حسب زمان و مکان متغیر است و نیز اگر دعوت بر بدیهیات متکی باشد – منظور بدیهیات کلامی و زبانی نیست بلکه بدیهیات عقلی است و آنچه اهل بلاغت به بدیهی حاضر و واقعی میشناسند، و اگر دعوت بر مخفیگاه بیماری و ضعفهای نفس بشری در جامعه انسانی آشنا باشد، امکان ندارد که گفته شود: کی فلان کار را انجام دهد و فلان کلمه را بگوید و در دیدگاه فلانی ظاهر شود و هرچند آن دیدگاه ابلاغی باشد. و اگر بخواهم این احکام دعوت را تشریح نماییم و این راه را هرچند که عریض باشد ترسیم نماییم، و بگوییم: کار دعوت از نقطه فلان شروع و به نقطه فلانی منتهی میشود. بایستی از این مرز و خطها عبور کرد. شاید دعوتگر دچار آن کار شود که آقایی با خدمت کار خود شده است. همانطور که در داستانی شیرین آمده است:
مردی خدمتکاری را استخدام نمود. خدمت کار زیرک و دقیق بود. از صاحب کار خود خواست که فهرست کارهایی که باید انجام دهد را تعیین نماید. صاحب کار فهرست کارها را برایش تعیین کرد، کار فلان را در وقت فلان انجام دهی، این چنین کار کنی به بازار بروی و نیاز روزانه از گوشت و سبزی و... را بیاوری و کار فلان کس را انجام دهی. پس خدمتکار فهرست کار را گرفت و نزد خود نگه داشت. یک بار صاحب کار، سوار اسبی شد، اما از بد شانسی پایش در رکاب اسب گیر کرد و خواست خود را خلاص کند اما نتوانست، در این حالت کارگر نیز حضور داشت که صاحب کار تقاضای کمک کرد و گفت: فلانی به دادم برس، کارگر فهرست کارها را از جیب خود بیرون آورد و بعد از باز نمودن و نگاه کردن به آن گفت در کجای این فهرست کار نوشته شده اگر پایت در رکاب گیر کرد من باید کمک کنم؟ صاحب کار بین مرگ و زندگی گیر کرده بود و ترس آن میرفت که بیفتد و یا دچار مشکلات دیگری شود اما کارگر بر فهرست کار پایبند بود و بر آن پافشاری مینمود. و قبول نمیکرد به صاحب کار کمک کند چون به این کار مکلف نبود، در این مورد شاعر میگوید:
اذا کنتَ فی حاجةٍ مرسلاً فارسل حکیماً ولا تُوصیه
اگر در انجام کاری به کسی نیاز داشتی، دانایی را بفرست و به او نگو هیچ دستوری.
دعوت دارای فضای زمانی و مکانی میباشد
کار دعوت کاری دراز و طولانی است فضای آن خیلی وسیع و دارای فضای زمانی و مکانی مقتضی میباشد و هر دو فضای زمانی و مکانی دارای وسعتند، اما فضای زمانی از مصدر دعوت – که اگر بانی و یا بنیان گذار بزرگ باشد – تا بینهایت امتداد مییابد.
این بانی یا بنیانگذار بزرگ دارای فضای مکانی نیز میباشد. امکان دارد دعوتگر در شرق باشد یا در غرب. و یا شاید دعوتگر از شرق به غرب برود.
اگر آن دعوتگر تنها خود را برای شرق آماده کرده باشد نخواهد توانست وظیفه خود را در غرب انجام دهد.
اختصار و شگفتی آیههای دعوت، وسعت و عمق (معانی) آن
از معجزات قرآن این است که در کار دعوت، به احکام تفصیلی نپرداخته. بلکه آن را به عقل سالم، ذوق سلیم و عقیده محکم و فکر عمیق موکول نموده است. سپس آن را با دیواری وسیع که تنها دیواریست که میتواند دعوت را احاطه بکند و آن فرموده خداوند است: «ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ ۖ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» (نحل: ۱۲۵)
ای پیغمبر! مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ایشان به شیوه هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن؛ چرا که (بر تو تبلیغ رسالت الهی است با سخنان حکیمانه و مستدلاّنه و آگاهانه، و به گونه بس زیبا و گیرا و پیدا، و بر ما هدایت و ضلال و حساب و کتاب و سزا و جزا است) بیگمان پروردگارت آگاهتر (از همگان) به حال کسانی است که از راه او منحرف و گمراه میشوند و یا اینکه رهنمود و راهیاب میگردند.
با بررسی و دقت در این آیه پی به اندازه و ابعاد کلی که در این آیه آمده پی میبرید و نیز به مقدار مقید بودن یا پایبندی که در آن آمده خواهید برد. از یک طرف به طور کلی میفرماید: «ادع الی سبیل ربک» به سوی راه پروردگارت دعوت کن نه تحدید کرده و نه چیز خاصی را معین فرموده، برای مثال مردم را به ایمان به خدای واحد و به عقیده درست اسلامی دعوت مینماید. به نماز تشویق میکنید، به سوی مکارم اخلاق و بزرگ منشی و کرامت انسانی و ارزش آن دعوت میکند «ادع الی سبیل ربک»
تمام چیزها را در بر میگیرد و امتداد مییابد و به اندازه افاق وسعت مییابد. نه تنها این افقها و بس بلکه تمام افق دینهای آسمانی و افق نیازهای زندگی بشری و انسانی. پس در برابر این اعجاز و معجزه کامل قرآن که کلمه «ادع» دعوت کن تأمل کنید. وآن مخصوص سخنرانی و تألیف و پند و نصیحت نیست بلکه فرموده «ادع» دعوت کن. دعوت عام است و شامل تمام این معانی و روشها میشود.
سپس فرموده: «الی سبیل ربک» به سوی پروردگارت. و چه کلمهای از لحاظ افق وسیعتر و از لحاظ کلی بزرگتر از فرموده خداوند است که (سبیل ربک) راه پروردگارت.
کلمهی «الحکمة» - یک کلمه عربی بلیغ که در این آیه آمده فکر نمیکنم امکان ترجمه و یا نقل آن به زبانی دیگر وجود داشته باشد و نیز کلمههای «الموعظة» و «الحسنة» هر دو کلمههای مطلق و کلی میباشند. و در اینجاست که قرآن آمده و این شکل را حل کرده است. قرآن در ابتدا کلی میگوید بعد به تخصیص میپردازد و معجزه میآفریند. و میگوید: «ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة» ای پیغمبر! مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان. این آیهی فوق الذکر در سیاق آیاتی که دربارهی بزرگترین دعوتگر سرورمان حضرت ابراهیم علیه الصلاة والسلام. از پیامبران قبل از پیامبر اسلام (ص) است. خداوند در این باره میفرماید:
«نَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِّلَّـهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿١٢٠﴾ شَاكِرًا لِّأَنْعُمِهِ ۚ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿١٢١﴾ وَآتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً ۖ وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ ﴿١٢٢﴾ ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا ۖ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» (نحل: ۱۲۰ـ۱۲۳)
ابراهیم (که شما مشرکان و شما یهودیان بدو مینازید) پیشوائی بود (جامع همه فضائل اخلاقی) و مطیع (فرمان الهی) و حقّگرای (بیزار از باطل و کنارهگیر از بدیها) و او از زمره مشرکان (چون شما) نبوده است. او سپاسگزار نعمتهای خدا بود، (و به خاطر این خصال حمیده، خدا برای حمل رسالت) او را برگزید و به راه راست (منتهی به بهشت جاویدان و نعمت سرمدی یزدان) رهنمودش گردانید. و در دنیا نیکی بهره او کردیم و در آخرت هم از زمره شایستگان (نَیل به رضوان رحمان و ورود به بهشت جاویدان، یعنی نعمت فراوان و بیپایان) خواهد بود. و در دنیا نیکی بهره او کردیم و در آخرت هم از زمره شایستگان (نَیل به رضوان رحمان و ورود به بهشت جاویدان، یعنی نعمت فراوان و بیپایان) خواهد بود.
سپس میفرماید: «ادع الی سبیل ربک» یعنی به سوی راه پروردگارت دعوت کن. این آیه نوعی ارتباط به خصوص است با دعوت سرورمان حضرت ابراهیم علیه السلام. اینجا یک ریسمان بین حضرت ابراهیم و کار دعوت وجود دارد. آمدن این آیهی «ادع سبیل الی ربک» در خلال داستانی درباره حضرت ابراهیم نشان میدهد که حضرت ابراهیم بر این راه و روش دعوت به سوی خدا و ملتزم بوده، و دعوت حضرت ابراهیم بر حکمت و موعظه نیکو و گفتگو به بهترین شکل بوده است.
استفاده قرآن از تمثیل و نمونههای عملی در دعوت:
در اینجا منشأ و سرچشمهی دیگری وجود دارد که قرآن بر آن تکیه نمود که مهمترین و مؤثرترین واقعیاتی است که بر روان انسان تأثیر دارد و او را بر انجام این کار یاری میدهد.
این منشأ و سرچشمه، مثالهای عملی و نمونههای شخصیتی (از شخصیت پیامبران و موحدان) میباشند. قرآن اگر به احکام دعوت به صورت دقیق و تفصیلی و با قواعد و مضبوط و مشخص سخن نگفته است اما این فراغ را – اگر فراغی باشد – با نمونههایی از زندگی پیامبران علیهم الصلاة والسلام و نمونههایی از دعوت آنان، پر کرده است. نمونههای تأثیرگذار بر دلها و جان. تأثیری که نمونه و مثالها دارند هیچ منشأ دیگری نمیتواند داشته باشد. چه نمونه و منشأ منطقی باشند یا کلامی و جدلی و یا نمونههای روانی.
تمام کتابهای آسمانی از اولین تا آخرین آنها بر نمونه و مثالهای عملی تکیه نموده است و آن مثالها و نمونهها قطعههای شاهکاری هستند که جانها را به سوی آن جذب میکند و میکشاند. و از داستانهای پیامبران علیهم السلام و برگرفته از زندگی چهار نفر از بزرگترین آنان استفاده میکنیم این داستان، داستان حضرت ابراهیم علیه السلام و دومین آنها حضرت یوسف و سومین آنها حضرت موسی و به عنوان حسن ختام داستان پیامبران که داستان حضرت محمد رسول الله میباشد.
مؤمن دعوتگری که ایمان خود را پنهان میکرد
قرآن از هیج نکته مهمی غافل نشده و آن اینکه اگر تنها به آوردن مثال و نمونههای تنها از زندگی پیامبران اکتفا میکرد، شاید انسان – در هر زمانی – میگفت ما کجا و آن پیامبران علیهم السلام کجا؟ پیامبران کسانی بودند که خداوند با رسالت و وحی نبوت آنها را تکریم نمود و با نیروی روحی خود آنها را پشتیبانی نمود. پس چگونه از آنها تقلید کنیم و چگونه میتوانیم پا به پای آنها حرکت کنیم.
پس در این حالت قرآن از انسانی مثال عرضه نمود که نه پیامبر بود و نه از یاران بزرگ پیامبران و او مؤمنی بود از آل فرعون و قرآن فقط به ذکر او اکتفا نمود.
«وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ» [غافر: ۲۸] مرد مؤمنی از خاندان فرعون که ایمان خود را پنهان میداشت گفت:
یعنی اوضاع واحوالش اجازه آشکار نمودن دینش را به او نمیداد. و اگر بر وضعی عالی از ایمان بود اسلام خود را آشکار میکرد همان طور که سرورمان ابوبکر و عمر و ابوذر اسلام خود را آشکار نمودند، اما او مؤمنی است که ایمان خود را پنهان میکرد. و آن [پنهان نمودن ایمان خود و عدم اعلان جنگ بر قوم خود] این امکان را به او داده بود که خود را به عنوان دوست و یاری خیر خواه به قوم خود نشان دهد. و این فرصت مناسبی است که هر دعوتگر خردمندی چه در این وضع باشد یا نباشد بایستی از آن استفاده کند، و برای نرم و جالب و متنوع نمودن کلام خود و نیز برای آگاهی به واقعیت و داستانهای گذشتگان و عاقبت امور آنها درس بگیرد، خدا به همه وعده نیکی [و اضافه بر آن] را داده است.
نظرات
داعی، یا فردی شبیه کارمند
17 آبان 1391 - 05:50دعوت کلمه ای بسیار تکراری اما به تعبیر یکی از دوستان تکرار زمانی است که مقوله جامه عمل بپوشد نه صرفا گفتن آن. امروز در جماعت احساس می کنم که جایگاه دعوت پایین آمده و همه امر مهم دعوت را با تنظیمات اشتباه گرفته اند. ویا شاید هم می دانند که تنظیمات وسیله دعوت است اما... همه ما حاضریم دهها ساعت در اجرای برنامه ای وقت بگذاریم اما حاضر نیستیم 2ساعت مطالعه کنیم و یا به طریق اولی حاضر نیستیم که چند نفر متربی داشته باشیم. واقعا مقام دعوت مقامی بسیار بالاتر از اینها است. همه جا کمبود مربی داریم و یا به تعبیر دقیقتر کمبود داعی داریم. دعوت در درجه اول تزکیه و تعلیم است نه تنظیم. اما خیلی وقتها برای کارهای اجرایی حاضریم نمازرا به تاخیر بیندازیم، سپس با عجله و بدون خشوع می خوانیم و مسجد و نماز جماعت هم که بماند.